طنز زبون دراز- بجای کار حساب و کتاب چای مصرفی را نگه دارید!
مخابرات ما (زبون دراز) – به جان شما نباشه به جان همین دلار خورهای بازار ارز باید بگویم هر چه شنیدم برایم غیر قابل باور بود!
برای من سخت غیر قابل باور بود که ببینم یک فقره مدیر خوش ترکیب ترکه ای- در مقام شامخ مدیریت ستادی و کلان- بجای اینکه کار خودش را بکند و به مدیریت کلانش بپردازد حساب چای خشک و چایی مصرفی کارمندان را نگه دارد!
البته ما در محل کارمان این مشکلات را اساسی و زیر بنایی حل کرده ایم!
چطور؟!
پول چای خشک و قند مصرفی را در اغاز ماه از کارکنان جمع می کنیم یعنی خودمان می پردازیم تا همین چند لیوان چای بی مزه را که می خوریم مدیون کسی نباشیم.
اما ظاهرا در برخی بخش های ستادی مخابرات کشوری – متاسفانه و در کمال ناباوری- شنیده ایم که برخی مدیریت ها پول چای را از حساب مخابرات می پردازند!
اینجا دو مشکل بوجود می آید که دومی مهمتر است!
مشکل اول این است که چرا باید کارکنان از حساب مخابرات چایی بنوشند! چرا؟! چه کسی گفته؟! مگر کمک هزینه خواروبار را نمی گیرند؟
مشکل دوم و مهمتر این است که وقت مدیران نازنین در مدیریت های کلان کشوری برای محاسبه میزان چای مصرفی تلف می شود.آن هم زمانی که می تواند به محاسبه میزان مصرف جوهر پرینتر توسط هر برگه صرف شود!
.
اگر به مال و پول مخابرات رحم نمی کنید حداقل به وقت مصرفی مدیران رحم کنید و پول چای و چایی را از خود کارکنان بگیرید تا قائله ختم شود!
.
از ما گفتن!
دیگر هم وقت زبون درازی خودمان را به این مسائل پیش پا افتاده هزینه نمی کنیم! … مدیر که نیستیم … بیکار باشیم و از زور بیکاری یه این مسائل بپردازیم!
سلام بعضی از هزینه های مراکز مثل قبض آب و برق و… از کارانه شرکتی ها پرداخت میشه.منظور از کارانه مبلغی است که هر ماه از طرف مدیریت شهرستان در اختیار روسای مراکز قرار میگیره و باید فقط به پرسنل شرکتی پرداخت شود ولی در بیشتر مواقع جهت بدهیهای مراکز خرج میشه به صورتیکه مبلغ به حساب نیروی شرکتی واریز میشود ولی از او میخوان که با این پول مثلا قبض آب مرکز رو پرداخت کنه .دیدم که میگم .
سلام
اخیرا شرکت مخابرات ایران به کلیه استان ها اعلام نموده است که ماموریت های شش ماهه دوم سال 97 نسبت به شش ماهه اول 97 -15 در صد کاهش یابد و اگر چنین نشود در ارزیابی مدیر تاثیر منفی دارد در استان فارس مدیران ما از حول حلیم افتادن تو دیگ و ماموریت ها را تا 60 – 70 در صد کم کرده اند این همان افسار شتر به دم خر بستنه
سلام یاد آقای …. می افتم ایشان هم در حساب و کتابهای کوچک از بیسکویت ، چای ، پول نهار ( حتی برای جلسات طولانی هم که تا ساعت 2 است کسی بفکر جماعتی نیست که چگونه طی کنند تا به اداره اشان برسند ) ، پول آژانس حضور در جلسات انقدر وقت میگذارند و تک تک چک میکنند که فکر نمی کنم اینقدر وقت برای فعالیتهای راهبردی و زیربنایی شرکت بگذارند. واقعا بهتر است نظری به هزینه های شرکت بیندازند تا ببینند چه سهم ناچیز و اندکی صرف اینگونه هزینه ها می شود بجای بررسی دقیق و همه جانبه هزینه های سرسام آور و نابجایی که برای مشاوران و پروژه های بی سرانجام و خریداری تجهیزاتی که قبلا بررسی دقیق روی آن انجام نشده و خاک می خورد و …. وقت خودشان را به کارهای غیر اساسی و بیهوده صرف می کنند وقتی مدیری تبحر و تخصص کافی ندارد راه را از چاه تشخیص نمی دهد بیشتر از این راهنماییش نمی کنم خودشان کمی فکر کنند کجا باید هزینه شود و کجا نباید هزینه شود
ای زبان دراز عزیز ، ای مشهدی زبانباز جان!!
راهنمایی که میکنید ، مدیران عزیز !! سالهاست اجرا میکنند !
زیره به کرمان فرستاده اید ، با این راهنمایی ?!!!
?????
“اگر به مال و پول مخابرات رحم نمی کنید حداقل به وقت مصرفی مدیران رحم کنید و پول چای و چایی را از خود کارکنان بگیرید تا قائله ختم شود!”
سالهاست بعضی ? مدیران پول چای میگیرند !!! نه فقط از کارکنان ! بلکه از دولت در زمان دولتی ! از سهامدار عمده و سهامدار دوم دولتی ! ، در زمان خصودولتی (خصوصی دولتی=خصودولتی)
گاهی از دولت بعنوان کلیت دولت با دادن یک چایی! پول هزاران چای را میگیرند
در هنگام خرید شرکت نیز قهوه خانه و چاپخانه ای راه افتاده بود که بیا و ببین !!!???
همانطور که پیشتر گفتم آن موقع من در مقام منیع قهوه چی و در معیت بزرگ مدیران هر دو دوره قبل و فعلی مخابرات ، مشغول سرو انواع چای قند پهلو ! چای کم رنگ و پر رنگ ، چای سیلان و ایرانی لاهیجان ! چای سبز و سرخ و آبی ! چای مخصوص بعضی آقایان بنام چای نبات !??? و قهوه اسپرسو و قهوه فرانسوی (با رم !!??? و بدون رم !!!???حتی کاپوچینو بودم ???) مثلا یادم هست که مراسمی داشت آوردن و تعارف قهوه اسپرسو !
مدیر محترم دولتی که برای زمان بعد دولتی صندلی اش در هیات مدیره خصودولتی ! تضمین شده بود به نمایندگان و دلالان لباس سبز !? می فرمودند :
” Ni parolu ĉe taso da kafo.”
یعنی : در هنگام نوشیدن قهوه صحبت میکنیم . البته چون قهوه اسپرسو بود ایشان بزبان اسپرانتو این جمله را بیان فرمودند !!!???
و فکر میکردند من زبان اسپرانتو بلد نیستم ! و میدانست که من زبان اسپرانتو که جای خود دارد ، زبان گرگهای درنده و شغالان حیله گر و هدهد و بلبل و …. را نیز بلدم !?
بهر حال زبان دراز عزیز شما هم زبانهای بسیاری بلد هستید !!??
در آنزمان بود که به معجزات چای که برخلاف داستانها به من نمیدادند ! و بین مدیران دولتی مخابرات ، البته ببخشید یادم رفت !!?? مدیران بسیار محترم ? ، و بازدیدکنندگان سری از آنها رخ میداد چای و قهوه فراوانی نوشیده شد و منصب و صندلی اعجاز انگیزی ، رد و بدل شد !!!!???
میلیاردها ثروت بیت المال را به هدر دادند ، و با پول چای ای کل مزارع چای را به یغما بردند ،
در مذاکراتشان که تا حدودی شنیدم ، خریداران آینده که تعدادی نیز فروشندگان آن زمان بودند !!?? گفتند مزارع چای یا مخابرات را که نگهداری میکند و میچرخاند ، مدیران فروشخریدار (خودفروشنده و خود خریدار دولتی =فروشخریدار) گفتند : همین کارکنان فعلی!
وعده خصوصی سازی عالی و درآمدهای بیشتر و پرداختیهای خیلی بالاتر زمین خصوصی سازی را در هیات وزیران میدهیم
سهام میدهیم
چای میدهیم !
به مدیران متوسط هم پول چای میدهیم !!
تا خرمان از پل بگذرد ، کی خرما از پل میگذرد ؟!
آخرین قسط ! که پرداخت شد !
بعد رگ خواب این مخابراتیها دست ما مدیران هست و ما هم که با خصودولتی شدن مخابرات از مدیران متوسط تبدیل به هیات مدیره و مدیران بزرگ میشویم هستیم و رخشان هنوز در دست ماست ! بجنبند رگ میزنیم !
القصه سخن از چای بسیار است و ادامه دارد
تا دنیا دنیاست ، ارباب بس همیت دنیا بسیار را با چای فریفته و خواهد فریفت ، و عجبا که اکثر این فریب خوردگان که بیشترین باخت را در دادگاه عدل خداوندی بر خود روا و بر خود بیشتر از دیگران ظلم کردند ، نام ” مدیر ” را یدک میکشید و میکشند !
سلام
تو آخرش ما در گیر و دار دادگاه اسیر خواهی کرد.
با آن همه هوشیاری یک ذره عقل هم قاطیش کن
سلام عزیز دلم ، اخوی بزرگوارم مشهدی
آخه من که خودم ، یعنی خود خودم ، یک نفرم! و عقلم هم هر چقدر باشد نهایتا عقل یک نفر است!
اما خوب در خدمت شما دهها نفر شده ام!
بهلول نادان کمر خدمت بسته ، بهلولی دانایم سخن آراسته ، کارگرم کارگر مخابرات ، بیرنگم و از نبازی بیزار و……
خوب عزیزم عقل یک نفر واقعی خودم را بین اینهمه شخصیتهایم !!? تقسیم کردم ، کم میاد خب !!!??
بعد ، تازه این شخصیت بهلول نادان ، میدانید که اسمش رویش است و نادان !!?است بنده خدا
ولی چشم سردبیر عزیز ، کمی چاشنی “عقل” را بیشتر بکار میبرم
دوستدار جنابتان ، بهلول نادان و برادر بهلول دانا و پسرعموی بیرنگ و پسرخاله کارگر و……………………………
……………………..
……………….
………..
……
قربون شکلت
تعدادشو کم کن تا به هر کدوم یه مقدار بیشتری برسه خب
کلهم شخصیتها باید زبان لهجه رفتارشون فرق کنه اینو هم در نظر داشته باش -حتی تکیه کلام ها
OK , I SEE , I UNDERSTAND , OF COURSE
نقل است ساربانی در آخر عمر، شترش را صدا میزند و به دلیل اذیت و آزاری که بر شترش روا داشته از وي حلالیت می طلبد. یکایک آزار و اذیتهایی که بر شتر روا داشته را نام میبرد. از جمله؛ زدن شتر با تازیانه، آب ندادن ، غدا ندادن، بار اضافه زدن و …. همه را بر میشمرد و میپرسد آیا با این وجود مرا حلال میکنی؟ شتر در جواب میگوید همه اینها را که گفتی حلال میکنم، اما یکبار با من کاری کردی که هرگز نمیتوانم از تو درگذرم و تو را ببخشم. ساربان پرسید آن چه کاری بود؟ شتر جواب داد یک بار افسار مرا به دُم یک خر بستی. من اگر تو را بخاطر همه آزارها و اذیتها ببخشم بخاطر این تحقیر هرگز تو را نخواهم بخشید!
ضربالمثل معروف “افسار شتر بر دُم خر بستن” اشاره به سپردن عنان کار به افراد نالایق است و اینکه چنين افرادی بدون دارابودن تخصص، تحصیلات، تجربه، شایستگی و شرایط تصدی پست و مقامی، صرفاً بر مبنای روابط زمام امور را بدست گیرند و بدبخت جماعتی که دچار چنین افرادی شوند.
شاعر معاصر، مرحوم عبدالحسين طباطبائي همّتيار اصفهاني(1344-1259هـ.ق) واقعهي «افسار شتر بر دُم خر بستن» را در قالب چکامه ای زیبا به نظم درآورده و ميسرايد:
«ندانم کجا دیده ام این روایت و یا از که بشنیده ام این حکایت
یکی از بزرگان اعراب یثرب که می داشت جمعی به زیر حمایت
بهنگام نَزْعِ روان[2]، وقت مردن همی خواست او از یکایک رضایت
تمام قبیله رضا گشته از وی رضایت گرفت او بحد کفایت
به ناگه بیاد آمدش اشتری را که مرکوب او بوده است از بِدایت[3]
به جنگ وبه صلح وبه صحرا وهامون کشیده است بارش بدون شکایت
زده خیزرانش همی سخت برسر همی ره نَوَردیده با او به غایت
فراموش کرده رضایت بخواهد ببندد دهان شتر از سِعایَت[4]
بفرمود اشتر نمودند حاضر کشیدش به سر دست لطف وعنایت
به او گفت: کای اُشتر سالخورده تو در عمر کردی بمن بس رعایت
سواری بمن داده ای از جوانی به کوه و به دشت و به شهر و ولایت
بسی صدمه ها برتو از من رسیده به حدی که شد لنگ از آن دست وپایت
زمن باش راضی دراین وقت آخر تو بگذر ز تقصیر من با رضایت»
زبان شتر باز شد بهر پاسخ به امر خدا گفت : این نغزْ آیت[5]
«رضا هستم از هرچه کردی تو بامن چو بودی مرا صاحبی با درایت
خوراندی بمن بهترین خار صحرا به آبم نمودی ز زَمزَم سِقایت
ولی نیستم راضی از یک گناهت چو بود آن گناه تو بر من جنایت
تو می بستی افسار من بر دُم خر که ره را نماید بمن خر هدایت
شتر می رود زیر هر بار سنگین ولی سخت باشد براو بی نهایت
که افسار او را کشد یک الاغی رود زیر بار خری بی کفایت!!»
«نمودم من اين قِصّه را نظم شايد بماند ز من يادگار اين حكايت
بخوانند دردِ دلِ اُشتران را هميساربانان با عزم و رايت
نبندند بند جَمَل بر دُم خَر كه«همّت» بگويد لُغَز يا كنايت»
4- با قطع نظر از اینکه قطعۀ بالا را بلکه بتوان یادآور این بیت از غزل حافظ دانست که می سراید:
«بی مزد بود و منّت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت»{دیوان حافظ، غزل 94}
عبدالكريم تمنّا هِرَوي – متولد هرات و شاعر معاصر افغان كه گويا هماكنون ساكن ايران است- همين حكايت را ذيل عنوان «شتر كاروان» و با عباراتي ديگر به شعر درميآورد. همهي سرودههاي اين شاعر، خواندني است،اما دو سرودهي او، يكي «گنهكاره» و ديگري «صَبّاغ» يا «رنگرز»، خواندنيتر، و اما آن سروده:
«كَرد از اُشتر خردمندي سؤال كاي ترا مُلك قناعت بيزوال
بازگو زان جور و رنج بيامان كامدت برسر ز اَبناي زمان
هست رنجت از كدامين بيشتر كان زند هر دم به جانت نيشتر
گفت اُشتر: گر چه از نسل بشر ديدهام سنگين دلي و جور و شر
هر دم از بيداد هر بيداد جو اوفتادم در ره و در كال[6] و جو
راه رفتم در فراز سنگها بار سنگين بردهام فرسنگها
دوستان را زير تيغ دشمنان بارها ديدم به خواري هم عنان
در بيابان زيستم صَيف و شِتا[7] خار خوردم شامگاه و ناشتا
زين همه در خاطر من بار نيست غُصهام زين محنت و اِدبار نيست
دردم اين باشد كه مير كاروان در قفاي خر مرا سازد روان
ميروم ناچار بر دنبال خر باشد از اِدبار من اِقبال خر!»
5- چرا بايد پس نگه داشتن جمعي كارآمد باعث بر صدر نشاندن جمعي ناكاربلد شود؟! اگر اين سنّت سيّئه ناشي از جبر تاريخ است كه هيچ! و اگر خودخواهيهاي تاريخسازان بيريشه و تاريخ چنين ظلمي را به تاريخ روا ميدارد امري است جداگانه! چرا بايد كار به جايي رسد كه بگويند: «قحط الرّجال است!!» یا بسرایند: « تا ابله در جهان است، مُفْلِس در نميماند!!» قطعاً «جهل الرّجال است نه قحط الرّجال!» و قطعاً هیچ شهروندی در هیچ دیار، آتش تهیه يا «حَمّالَةَ الْحَطَبِ»[مَسَدْ:4] و هيزمكش شروران تمامیّت خواه نخواهد بود. كلام رسول خدا(ص)راهگشاي تاريخ است آنگاه كه ميفرمايد: «اِذا وُسِّدَ الْاَمْرُ اِلي غَيْرِ اَهْلِهِ فَانْتَظِرِ السّاعَةَ» آنگاه كه كار به دست نااهل سپرده شود، منتظر قيامت- يعني هلاك خود- باشيد.
6- با قطع نظر از وجود معضلات در حوزهي مديريت در دستگاههاي كارگزاري و كشورداري در كثيري از ممالك گيتي که بخشي از «ندانمگوئيها، ندانمنويسيها و ندانمكاريهايشان» در قالب نظم و نثر و کاریکاتور و دیگر صنایع ادبی به نگارش يا به نمايش درميآيد، در قُبح و زشتی این مَرام، يعني راه و رسم ترسيمشده در دو چكامهي بالا، موليالموحّدين امام علي(ع) ميفرمايد: «اگر کسی بداند فردی ديگر برای پذیرش مسئولیت از او تواناتر است، اما او آن مسئولیت را بپذیرد، خائن است.» و به عنوان كلام آخر كه «فصلالخطاب»ش خوانند، در علل انقراض حكومتها ميافزايد: «يُسْتَدَلُّ عَلَي اِدبارِ الدُّوَلِ بِاَربَعٍ: تَضييعِ الاُصولِ وَ التَّمَسُّکِ بِالفُرُوعِ وَ َتقديمِ الاَراذِلِ وَ تَأخيرِ الاَفاضِلِ». «اصول»، همان قواعد، قوانین و سنّتهاي حسنه ای است که از مصلحان اجتماعی در ادوار تاریخ به جا مانده باشد که با مُهمَل گذاشتن آنها به تدریج از یاد ها برود. «پیش انداختن اراذل و پس انداختن افاضل»، بدعتهايي است ناروا و بجامانده از قلدرمآبان تاريخ که مناصب بزرگ را به آدمهای کوچک ميسپردند و مشاغل خُرد را به مردان بلند همّت واگذار ميكردند. سیاستی شیطانی و تحقيرآميز که افاضل را تابع اراذل میسازد، نخبگان را ميكُشد، تملّقگوييها و چاپلوسيها را سكّهي رايج ميگرداند، استعدادها و قابليتها را به انزوا كشانده، خانهنشين ميسازد يا فراري ميدهد. فرار مغزها را شاید بتوان از نتایج سوء چنین سیاست هایی دانست.
7- چنین است که امام (ع) می فرماید: «چهار چيز باعث شکست دولت ها و بلکه نظام های سیاسی حاکم بر کشور است: ضايع کردن اصول (مسائل مهم) و سرگرم شدن به فروع (امور کم اهميت) و به کار گماردن آدم هاي پست و کنار گذاردن انسان هاي فاضل.»[8] در روایت 10957 از همین مجموعه، «سُوءُ التّدبیرِ» یعنی بیتدبیری کارگزاران نیز از دیگر دلایل اِدبار و به قهقرا رفتن دولت ها به شمار آمده است. در كلام امام(ع)، چنين متصدّيان و مباشرانی خائنانَند چون به ناروا قبول مسئوليت ميكنند، و چنان مسبِّبان و عاملانی نيز، ساختارشکنان و قانون گريزانند چون با ندانم کاری ها در توزيع مسئوليتها و مناصب حاتمبخشي ميكنند.
8- در جمهوري اسلامي ايران، علاوه بر اصول عديدۀ «قانون اساسي» مانند اصول(2، 5، 57، 62، 91، 100، 107، 108، 109 ،112، 115، 157 ،158، 162، 175 و177) كه عنصر شايسته شناسي و شايستهسالاري را مورد تأكيد قرار ميدهد، «مقدّمة» همين قانون، ذيل عنوان «شيوه حكومت در اسلام» مينگارد: «حكومت از ديدگاه اسلام، برخاسته از موضع طبقاتي و سلطهگري فردي يا گروهي نيست، بلكه [بايد] . . . شرايطي را بوجود آوَرَد كه در آن انسان با ارزشهاي والا و جهان شمول اسلامي پرورش يابد . . . [تا] صالحان عهدهدار حكومت و اداره مملكت گردند. . . ». همسو با اين نگاه است كه امام(ره) در فرازي از بيانيّهي تاريخي ناظر به پذيرش قطعنامه 598 شوراي امنيت سازمان ملل متّحد، اين نكتهي كليدي را به همگان يادآور ميشود: « نگذاريد اين مدّعيانِ بيهنرِ امروز و قاعدينِ كوتهنظرِ ديروز به صحنهها برگردند. نگذاريد انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد.» چنين است كه قرآن كريم در مقام قاعدهسازي برآمده و اعلان ميدارد: « . . . أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى . . .»[يونس:35] يعني: « . . . آيا هدايتيافتهاي كه به سوى حق رهبرى مى كند سزاوارتر است به عنوان امام، الگو و پیشوا مورد پيروى قرار گيرد يا كسى كه راه نمى نمايد مگر آنكه خود مورد هدايت قرار گیرد؟» و می افزاید: «فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ». «شما را چه شده است؟ و بر چه باوری هستید؟»کامروا باشید.
هزینه های پرت در مخابرات عبارتند از :
1- هزینه چای و قند و پذیرایی مدیران با سند سازی
2- هزینه ایاب ذهاب مدیران دارای خودرو اداری
3- هزینه چاپ بروروشور و تراکت و بنر با وجود فضای مجازی خصوصا ارتباطات سیار
4- حق ماموریت های مراکز استانها برای پشتیبانی های غیر ضرور
5- ساماندهی حضور نیروهای پیمانکاری در شرکت ( تعداد نیروی شاغل از تعداد نیروی لیست بیمه کمتر هست )
6- …………
به اداره ما ماهي يک بسته چاي خشک مي دهند ولي از قند خبري نيست . آيا از هزينه ماهانه رستوران هاي طرف قرارداد هم خبر داريد؟ آيا از هزينه پذيرايي (بيسکوئيت و ..) مديران خبر داريد؟ دوباره آخر سال مي رسد و اضافه کاري ماندن هاي بي دليل (90 درصد بي دليل) و متعاقباً هزينه سنگين ناهار اين کارکنان خدوم شروع مي شود.
بیسکویت ها رو هم جمع کردن!
چار پنج ساعت در جلسه نشستیم یک دونه شکلات نمیدن آدم فشارش نیفته!
ماندن های بی دلیل یعنی چه؟
ما که تو مالی هستیم حاضریم هزینه ناهار یک نفر رو بدیم ولی تو اخرین روزهای سال و ایام نورزوز واسه بستن حساب که شماها مشغول استراحت هستید نباشیم!
درصد وایستادن رو چه جوری حساب می کنین که ۹۰ درصدشون مازاد شده؟
من خودم مالي هستم. در اينکه نيروهاي مثل ترازنامه و کالا بايد بمانند شکي نيست ولي حرف قبل خودم را با اطمينان تکرار مي کنم که 90 درصد نباشند مشکلي پيش نمياد.
ماندن های بی دلیل یعنی چه؟
ما که تو مالی هستیم حاضریم هزینه ناهار یک نفر رو بدیم ولی تو اخرین روزهای سال و ایام نورزوز واسه بستن حساب که شماها مشغول استراحت هستید نباشیم!
درصد وایستادن رو چه جوری حساب می کنین که ۹۰ درصدشون مازاد شده؟
هر کسی از جای خودش حساب میکنه.
شما به دل نگیر.
آخر سال هیچکس حاضر نیست در مالی کار کنه.
ولی عادت ماست که فکر میکنیم بقیه در بهشتن و ما در جهنم