سردبیر سلام می کند- آقای من سلام!
مخابرات ما– شاید جمعه، یا بهتر بگویم عصر جمعه دلتنگ ترین روز زندگی ما باشد.شاید بهترین روز سفر باشد برای رفع دلتنگی ها!
اما در عمق دلتنگی، مهم این است که چه چیزی، جایی، عقیده ای، ایده ای یا ریسمانی شما را از این بی کسی، تنهایی، دلتنگی نجاتت می دهد و بار دیگر امید، شجاعت، دلاوری، خوبی، نیکی، یاری و سلامت و …. را به شما هدیه می کند! البته برای ناامیدی و حذف این خصلت ها هزاران چیز موجود است اما تعداد مواردی که تو را به وضعیت مثبت می رساند قدری محدود است.
.. و ما دو نفر، شلتع بع شانه، همراه هم، به جایی رفتیم که پیش از کرونا برای خودمان جایی ذخیره داشتیم!
یادتان می اید، کنج دلتنگی ما را! آنجا در کنار ضریح، جایی بود که همیشه و همیشه برای ما جایی خالی بود! همیشه! به آن می گفتیم کنج دلتنگی!
اما این بار کرونا همه چیز را از ما گرفته بود حتی کنج دلتنگی ما را!
عیبی نداشت! مردم در صفوف مرتب و با فاصله از هم، در نهایت به دور ضریح می رسیدند، سلامی می کردند و می رفتند! فرصتی نبود برای حذف دلتنگی یا نشست دلتنگی!اما همه چیز ارام و مرتب بود!
در این فضای معطر بالاخره جایی پیدا می شود تا کنج دلتنگی تو باشد …. دقایقی از خود گذشتم تا به او برسم! تا به عشق، نیکی، پاکی و خوبی فکر کنم و …..!
بگذریم! هرگز کمج های دلتنگی تعریف ندارد!
اما ضحن ها گرم و داغ بود! طاقتت را طاق می کرد! بخصوص وقتی که منتظر همراهت بمانی! … همراه آمد! زمان رفتن بود! اما نمی شد … باز یک دور دیگر به هر بهانه ای که بود! … و دوری دیگر! نمی دانم چرا دیگر گرما را حس نمی کردی! شاید گرما دیگر تو را انتخاب نکرده است! شاید … ! نمی دانم!
به هر حال حس ناب خاصی در اوج امید تو را احاطه می کند که هرگز، نه میخواهی از آن حرفی بزنی و نه می خواهی آن را رها کنی!
راستی شما در این لحظات به کجا پناه می برید؟
نظرات بسته شده است.