حکایت اول – مزد دانش
[box] مخابرات ما – مطلب زیر دربردارنده یک داستان مدیریتی مختصر است که شرح آن را به عهده شما می گذاریم [/box]
مخابرات ما (محمد – سردبیر) : حکایت اول
***
7680400cookie-checkحکایت اول – مزد دانش
[box] مخابرات ما – مطلب زیر دربردارنده یک داستان مدیریتی مختصر است که شرح آن را به عهده شما می گذاریم [/box]
مخابرات ما (محمد – سردبیر) : حکایت اول
***
نظرات بسته شده است.
خب جالب بود!اما روی دیگر سکه حکایت از بی کفایتی وبی تدبیری مدیرانی است که با لابی وفشار گروه های غیر رسمی وارد سازمان شده وپست های حساس را اشغال کرده اند .نمونه اش مخابرات خودمان!فشار های بی تدبیری تصمیم سازان در هیئت مدیره چنان کرده سرانجام کار !که منتظران بازنشستگی هر نفر میانگین در مقاطع کارشناسی وارشد 7.5 میلیون و دیپلم گروه 10 به بالا 5.5 میلیون برای شرکت هزینه در بردارد!با احتساب سال 95 که بخشنامه ابلاغ نشد وسال جاری که ابلاغ نمی شود تقریبا” 18 ماه لغایت شهریور وتعدیل 7.5 به 6.5 میلیون تقریبا” 65+52 می شود 117 میلیون تومان!سرمایه گذاری در بخش تعدیل نیروی انسانی مازاد افضل واولاتر از هر برنامه رهنگاشت است!فقط تفاوت پاداش برای این گروه ها سال قبل نسبت به امسال میانگین 18تا 45 میلیون تومان است .یعنی بدون سمت ها 18 وبه تناسب برای مدیران کل وبالاتر رقمی حدود 45 میلیون تفاوت وجود دارد! حالا خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
سردبیرجان برات یک داستان میزارم بزار تو سایت
پادشاه و سربازی که از سرما مرد
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت، سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی میداد. از او پرسید: آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت: چرا ای پادشاه؛ اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت: من الان داخل قصر میروم و میگویم یکی از لباسهای گرم مرا را برایت بیاورند. نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. پادشاه اما به محض ورود به داخل قصر، وعدهاش را فراموش کرد. صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود:
«ای پادشاه! من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل میکردم اما وعده لباس گرم تو، مرا از پای درآورد«