مخابرات ما
خبرگزاری مخابرات ما

دست نوشته های یک آشفته … آشفته ام!

[box]مخابرات ما – دل نامه می تواند نوشته لحظات تنهایی شما باشد! قلم را بردارید![/box]

آشفته ام!

به دست نوشته هایم چشم دوخته ام! به ایده هایم و رویاهایم!

دیگر ایده هایم نیز مانند من پیر شده اند! پیر و خسته ! … اما عجیب هنوز تازه اند! انگار تازه دیروز متولد شده اند! هنوز کسی سراغشان نرفته!

دیگر چیزی نمانده که یکی بر عزای دیگری , روی سنگ نبشته ای خم شده باشد و دیگری آب در چشمانش گره خورده باشد!

یا من توان از دست داده و ایده ها و رویاهایم را به خاک بسپارم، یا ایده هایم از من ونگاهم  خسته شوند و رهایم کنند!

****

آشفته ام!

از پنجره به بیرون نگاه میکنم! حرکت سریع اتومبیل ها شتابی غیر لازم به زندگی همه داده است!

از پنجره به بیرون نگاه میکنم! پیرمردی عصا بدست می خواهد از خیابان رد شود! از بین اتومبیل هایی که به خودشان هم رحم نمی کنند! … آیا موفق خواهد شد؟!

این زندگی من است!

هنوز هم دست نوشته هایم را نگه داشته ام!

…. تا امروز

نه توانسته ام دیگران را با خود همراه کنم

نه خود با جریان معمول زندگی همراه شده ام!

.

آدم های ناسازگار را دیده اید؟!

.
از هر چه دیگران لذت می برند تو نمی بری! از هر چه تو لذت می بری، دیگران نمی برند!

.

می خواستم زندگی همه آسوده تر از این باشد!

می خواستم پهنای زندگی همه آدم های اطراف من از طول آن بیشتر باشد!

می خواستم ارتباطات تا مغز زندگی آدم ها نفوذ کند و در سایه اش امنیت و رفاه زاده شود!

می خواستم ….!

****

دیگر این رویاها هم آزارم می دهد!

دیگر خسته ام! حتی از رویاهایم!

هرگز کسی نمی خواهد بداند آرمانهای تو چیست!

هرگز کسی نمی خواهد بداند  تو برای رسیدن به کدام آرمانشهر تلاش میکنی!

فقط بدنبال بهانه اند!

دنبال بهانه!

بهانه از اندک های اطراف تو، که فقط می تواند پله های کوچک نردبان رویاهایت باشد!
بهانه از نداشته هایت، که اصلا آرزوی داشتنش را نیز نداری!

.

خودم میدانم!

خوب میدانم!

خوب میدانم!
به روزهای پایان یک قرار می رسیم!

روزهای پایان یک قرار!

شاید باورش برای دیگران سخت باشد!

دیگر فرصت اندکی باقیست برای . .. فردا! ..

دیگر فرصت های ما پایان یافته و جز اندکی باقی نیست!

طبق آن قرار سالهای جوانی، فرصتی دیگر باقی نیست!

چیزی نمانده که رویاها بر مزار مردی بنشینند که امروز سردبیر مینامندش ….!

****

دیگر آشفته ام!
… و خسته! … کمتر کسی خستگی مرا دیده است! … اما دیگر پاها توان کشیدن این سر را ندارند!….

***

810280cookie-checkدست نوشته های یک آشفته … آشفته ام!

Please rate this

0 1 2 3 4 5

نظرات بسته شده است.