سردبیر- هر گاه گامی به جلو برمی داریم باید تن مان بلرزد!
سردبیر- به گمانم بعنوان سردبیر می توانم از جامعه مخابراتی یک انتظار داشته باشم.اینکه ده دقیقه با آرامش همین مطلب را بخوانند! … همین! … 45 دقیقه برای نوشتن آن وقت صرف کرده ام، شما ده دقیقه بخوانیدش!
مخابرات ما – این مطلب را بعنوان نویسنده آزاد به تحریر درآورده ام لذا شما نیز نگاه سردبیری به این مطلب نداشته باشید.صرفا مطلبی است از سر دلتنگی.
روز گذشته اتفاق بسیار خوبی رخ داد.گروهی از کارکنان که یک روند انتخابی را طی کرده اند بعنوان نماینده و عضو هیئت مذاکره کننده با مدیران ارشد مخابرات ایران،به گفتگو نشستند و خروجی آن نیز ادامه روند گفتگو در سطح معاونت بود.همه می دانند که این مسائل باید در سطح کارشناسی به نتیجه برسد.یعنی معاونت توسعه نیروی انسانی با کارشناسانش در جلسه ای با نمایندگان کارکنان بنشینند و با یکدیگر به گفتگو بپردازند.
گفتگو دست مایه اولیه دمکراسی است. همینقدر که به گفتگو پرداخته ایم یک گام بزرگ به جلوست.همینقدر که در گفتگو را نبسته ایم و به کارشناسی ارجاع داده ایم ده گام به جلوست!
در سایه سار این تفاهم نشسته ایم و به آینده چشم دوخته ایم.آینده ای که هنوز از دست خودمان خارج نشده. هنوز حرف یکدیگر را می فهمیم هنوز می توانیم حرف بزنیم هنوز می خواهیم گفتگو کنیم.
آیا اینها چیزهای کوچکی است؟
آیا فراموش کرده اید مدیران ارشد مخابرات از درهای غیر کارکنان آمد و رفت می کردند و آسانسورهای جدا داشتند؟
آیا فراموش کرده اید که حتی یک جلسه در سابقه ذهنی خودمان نداریم که مدیران ارشد به حرفهای ما توجه کرده باشند؟!
اینها را بگذارید کنار ده ها جلسه گفتگو و مفاهمه!
حالا به من بگویید آیا این ها دستاورد کمی است؟
نکند انتظار دارید بدون گفتگو طرف مقابل همه حرف های شما را قبول کنند؟ مگر ممکن است؟
حالا در نقطه ای ایستاده ایم که در حال جنگ نیستیم. قرار جلسه می گذاریم و از جلسات نا امید نیستیم. یعنی جلسات را سر کاری نمی دانیم.
من نگرانی هیئت مدیره را بخوبی درک می کنم! شما نگران آن هستید که نکند زیر بار تعهدات غیر ممکن بروید. همینقدر که پذیرفته اید کارکنان تا حدی حق دارند گام بزرگی است.اما نگرانی شما را هم قبول داریم. شما نگران آن هستید که نکند یک باره مدیر عامل زیر بار تعهدی برود که اجرایش شدنی نباشد.
این نگرانی قابل درک است.
من نگرانی کارکنان را درک می کنم. آنان ده سال یک حرف را تکرار کرده اند وکسی نشنیده است! حالا که شنونده ای برای حرف هایشان پیدا شده دلشان می خواهد همه حرف هایشان را بزنند و همه مطالباتشان را به آنی بگیرند!
می دانید چرا؟
بخاطر اینکه سیستم مدیریت فعلی را قبول دارند! آن را منصف می دانند. از همه مهم تر اینکه جز این هیئت مدیره به آینده امیدی ندارند!
به حرفهای من لطفا خوب دقت کنید!
با توجه به همین دو جمله گذشته به کارکنان حق داده می شود که عجول باشند. چرا که می دانند اگر این سیستم همین فردا برود ممکن است مدیران بعدی به تعهداتشان عمل نکنند!
حالا از مدیران ارشد فعلی یک سوال دارم! این بد است یا خوب است؟ اینکه شما را منصف و شنونده خوبی می دانند خوب است یا بد؟ اینکه بعد از شما به آینده امیدی ندارند خوب است یا بد؟!
من می گویم برای شما بسیار خوب است. این، یعنی شما در مدیریت ارتباطات و مدیریت داخلی موفق بوده اید. اینکه بد نیست!
حالا از کارکنا می پرسم! اینکه مدیرانی آمده اند که به حرفهای شما باور دارند خوب است یا بد؟ اینکه بخش هایی را داده اند خوب است یا بد؟
قطعا خوب است!
اما با این نگرانی چه کنیم؟
می بینید؟
اگر طور دیگری نگاه کنیم مسائل جلوه دیگری خواهد یافت.
ما گروهی هستیم که یکدیگر را باور کرده ایم و با هم به گفتگو پرداخته ایم.این عالی است.اما چرا عجله داریم؟این عجله بد است.اینکه من همه چیز را برای خودم میخواهم بد است.
باید چنان پایه های یک کار را بگذاریم – هم ما و هم مدیران ارشد و هم نمایندگان ما- که از آینده نگران نباشیم.
همه چیز یک باره خراب نشده تا بتوانیم یک باره درستش کنیم.باید صبور باشیم. باید صبر کنیم.هر دو سوی داستان.
حرف در این مورد زیاد است.اشتباهات هم زیاد است.
مگر سابقه دمکراسی ما در مخابرات چقدر است؟ حتی اگر از عمر همین مخابرات ما حساب کنیم می شود 11 سال! در 11 سال گام های بزرگی برداشته ایم! بسیار بزرگ!
سایت داریم و تحملش می کنیم.دهها گروه و کانال در شبکه های اجتماعی داریم و تحملش می کنیم. جلسات گفتگو داریم و یکدیگر را تحمل می کنیم. اینها عالی است.اما انتظاراتمان از خودمان و این دمکراسی بسیار زیاد است.
.
حالا برمیگردم به حرف اولیه ام. هر وقت جلسه ای برای گفتگو می گذاریم تن مان می لرزد که این بار چه چیزی ممکن است این دمکراسی و گفتگو را خراب کند؟ ناراحتی کارکنان؟ ناراحتی مدیر عامل؟ دلگیری هیئت مدیره؟ …..
باور کنید این نگرانی ها مرا آزار می دهد!حاضرم همه تقصیرها را بپذیرم تا این نهال دمکراسی رشد کند و بزرگ شود.
بیایید به یکدیگر اجازه اشتباه بدهیم.
ما سه چهار سال است انجمن صنفی داریم. چرا نباید اشتباه کنیم؟ چرا نباید خطا کنیم؟
هیئت مدیره هم اجازه اشتباه دارد. می تواند حرفی را بزند ولی فردا حرفش را پس بگیرد. اگر این اجازه را نداشته باشد همیشه می ترسد با شما موافقت کند.ولی اگر به او اجازه بدهید برگردد, راحت تر با شما کنار خواهد آمد.
اعضای انجمن ها و نمایندگان ما نیز می توانند اشتباه کنند. چرا نباید اشتباه کنند؟ مگر ما آنان را از کره مریخ آورده ایم؟ کنار ما بوده اند ولی امروز مسئول امری شده اند.پس می توانند اشتباه کنند.
یکدیگر را آزار ندهیم به هم اجازه اشتباه و پوشش اشتباه را بدهیم.
امروز دائمی شدن قراردادی ها شده است خط قرمز.چرا؟ چون می ترسند قولی بدهند که عملی نباشد.
امروز طبقه بندی نیروهای شرکتی اجرا نشده؟ چرا؟ چون می ترسیم اشتباه کرده باشیم و تعدادی اسامی لای آنها جا خورده باشد که در آینده نتوانیم حذفشان کنیم!
هیچ چیز صد در صد نیست!
اگر دنبال صد در صد می گردید جل و پلاس خودتان را جمع کنید و به بهشت بروید البته اگر شما را راه دادند!
ما با 11 سال سابقه انتشار خبر در همین سایت، با ده سال سابقه کار رسانه در شلوغ ترین مرکز ارتباطات کشور هنوز هم اشتباه می کنیم.به خودمان اجازه اشتباه داده ایم.
پس چرا مدیر عامل و هیئت مدیره ای که یک سال نشده به جمع ما آمده , نتواند اشتباه کند؟
چرا اعضای انجمن ها و نمایندگان ما نتوانند با 4 سال سابقه کاری، اشتباه کنند؟
همه حرف هایم را در یک جمله خلاصه می کنم!
“ما یکدیگر را دوست نداریم!” …. مشکل این است! وگرنه اجازه اشتباه هم به یکدیگر می دادیم!
روز خوش-سردبیر شما
6 آذر 97
انچه اندیشید پذیرای فناست
انچه در اندیشه ناید ان خداست
سر دبیر جان شما رو به همون خدا می سپاریم که حافظ سلامتیتون باشه
شما هم کمک کنید بخاطر نبود چارت حق بچه های شهرستانی کرمانشاه صایع نشه
به امید خوشحالی و موفقیت و سلامتی برای همه دوستان
سلامت باشید
خدا رو چه دیدی شاید همه چی عوض شد
یواش یواش لرزون لرزون
من اومدم سر کوچتون
ترسون ترسون پرسون پرسون
من اومدم دم خونتون
یه شاخه گل در دستم
اومدم لب حوضتون نشستم
از پنجرتون منو دیدی
ناز کردی و با ناز خندیدی
چه کنم نگاهت نرود از خیالم
اگه تو نباشی وای به حالم
گفتم گفتم آره گفتم عزیزم قهر گناهه
دل منتظره چشم به راهه
گفتی گفتی قیمت عشقم گرونه
به قد طلا و زعفرونه
این دو روز دنیا مثل خواب و رویا گذرونه
با هم آشتی کنیم که بهار دوباره اینجا بمونه
من که رابطه ای پیدا نکردم
گامی به جلو!!!!
چه عبارت پر طمطراقی!!!
کدام گام اینها همه چنگ و دندان نشان دادن ظالمین و مظلومین همدیگر است
اصل را رها و قصه حسین کرد میگویند
کل آیین نامه را مصادره کرده اند و شما گام به گام به جلو می روید !
این دموکراسی است!؟؟؟؟