سردبیر- ما دیگر همه چیز را از یاد برده ایم.مقیاس ما پول است!
مخابرات ما – روزی روزگاری اگر از خیابانی یا راهی می گذشتیم که سنگی, میخی یا مانعی بر سر راه مردم بود برمی داشتیم تا مبادا برای کسی -که آن را ندیده- مشکلی ایجاد شود.
این روزگار, زمان و عهد دقیانوس نیست همین دو سه سال پیش است!
در خیابان فرعی جلوی شرکت، شخصی روی ویلچر بود و بسختی سعی می کرد از راهرو کوچک و مخصوص معلولین جسمی رد شود.برای او کاری نداشت و به کمک هیچکسی هم نیازی نداشت اگر ….!
… اگر کسی اتومبیلش را درست روی معبر و محل عبور او پارک نکرده بود!
اتومبیل پراید نصف مسیر عبورش را گرفته بود و ویلچر از نیمه دیگر رد نمی شد!
عزیز معلول, از کسی کمک خواست.من هم رسیدم بدون اینکه بگذارم حرفی بزند جلوی ولچر را بلند کردم, نفر قبلی هم هلش داد و از معبر عبورش دادیم!
بقدر همه آدم های سالم خجالت کشیدم!
او اصلا نیازی به کمک ما نداشت، اگر ما در حقش ظلم نکرده بودیم و راهش را سد نمی کردیم.
می توانستم تصور کنم که راننده پراید هرگز چنین صحنه ای را تصور نمی کرده است.هرگز با خودش فکر نمی کرده راه عبور یک معلول را سد کرده! جلوی خانه مردم هم پارک نکرده … پس اشکالی ندارد!
… اما بنظر من کلمه معلول بیشتر برازنده همین راننده پراید است! چرا که متاسفانه خدا چشم هایش را از او گرفته! معرفتش را هم بر باد داده و شعور زندگی جمعی را از دست داده است!
واقعا کدامیک از ما در عمل به کلمه معلول نزدیک تریم؟ کسی که حق و حقوق دیگران را نمی بیند؟ معرفت ندارد؟ عقل ندارد؟ … یا کسی که پای راه رفتنش نقص دارد؟
ببخشید مرا! عموما سعی می کنم بسیار مودبانه با شما صحبت کنم اما ادب در و گوهر گرانبهایی است که در مقابل هر کسی نباید خرجش کرد!
مرا ببخشید!
قربان شما- سردبیر
دیشب آسمان شهاب باران بود
دیشب سلامتی و رفع مشکلات همه همکاران ، بخصوص جناب سردبیر را و رفع کدورت و سوء تفاهم همه از هم را از خداوند دعا و درخواست کردم
شادی همراهتان و راه خداوند راهتان و سلامتی و سعادت نان سفره هایتان
دوشینه کجا رفتی و مهمان که بودی؟
دل بی تو بجان بود، تو جانان که بودی؟
این غصه مرا کشت که: غمخوار که گشتی؟
وین درد مرا سوخت که: درمان که بودی؟
با خال سیه مردم چشم که شدی باز؟
با روی چو مه شمع شبستان که بودی؟
ای دولت بیدار، بپهلوی که خفتی؟
وی بخت گریزنده، بفرمان که بودی؟
شوری بدل سوخته افتاد، بفرما:
امشب نمک سینه بریان که بودی؟
من با دل آشفته چه دانم که: تو امشب
جمعیت احوال پریشان که بودی؟
دور از تو سیه بود شب تار هلالی
ای ماه، تو خورشید درخشان که بودی؟
هلالی جغتایی
قربون اون حس روان و زیبایت
همین قلم دست من خشک شده
نمیدونم چه خاکی به سرم بریزم که دنیا روی سر همه مون خراب نشه
دوچرخهی عمر درحال
رکاب زدن است
تا خط پایان
فاصلهای نیست
این شتاب عمر است
که میرود بیایید
قدر همدیگر را بدانیم
من فدای ریــز ریـز جــسم تــــو
پول زیبا و قشنگ و شیرین پلو!
درد ملت را دوایـــی پـــول جــــان
تورئیس هر کجــایی پول جــــان
با تـــو آدمها عجب خـــــر میشوند
پارسایـــان دزد ماهر می شونــد
ظلم بـر بیـچــاره ومسکیــن کننـــد
هر غلــط از کینه و از کیــن کنند
گوئیا که نــــه خــدایی هست ونـــه
چاه دنیـا را سر انجــامی و تـــه
راستی اسمـــت دهــــان پر میــکند
هر کسی را او زبــان برمیـــکند
پیر مـــرد شصت سالـــــه یا جوان
دختــران مــاه روی و هم زنــان
پیش تــــو انهــــا همه کـــم آورنـد
نازهــــا بهرت به منت می خرند
بازگو جیــــب مـــــن مسکین چــــرا
گشته خــالی از تو ای پول وپلا
نکنـــد که جــیب من بـــو می دهــد
کز نبود تو هیا هـــو می دهــد
البتــه چــرک کـف دستی تو پـــــول
پول جان فرما دعایم را قبـــول
من کثیـــف و چــرک آلوده شـــــوم
از تو مشکی گردم و دوده شوم
عزتــم آنگــه فــــــراوان می شـود
زنــدگی ام به چه اسان می شود
مسجد و میخــانه هر دوجـای مـــن
زاهـــد و ساقی به پیش پای من
میکنم لعنـــت به شیـــطان ای خــدا
من نخواهم ظلـم بر خلـــق تــو را
پول اگرچــه نــاز و نعمت می دهــد
آدمیـت را نـه ثـــروت می دهـــد
جان به تن داده شرف استاد !جان
نـــی لباس و تیــپ های انچنـــان
دیدم یه مش ماشاالاه دیگه اینو نوشته ، گفتم شومام بوخونین
پول و دیگر هیچ… آنانکه برای پول عاشق میشوند در سینه هایشان به جای قلب ،گاوصندوق دارند.
احساس را صدقه میگیرند و خیال قارون شدن را در سر می پرورند.
هر روز تک تک دوستت دارم هایت را به معیار دلار روز صرافی های بازار حساب میکنند.
پیش از آنکه اسمت را بپرسند یا حتی در نگاه اول عاشقت شوند باید جرینگ جرینگ شمارش سکه هایت را برایشان شرح دهی…
بازار سیاه احساس هر روز لکه دار تر میشود و خیال عشق پاک هر روز آشفته تر …
بورس محبت سیر نزولی اش را با منفی شدن تراز تالار شیشه ای حساب بانکی ات و اندوخته جیبت احساس میکند…
و مهم تر از زیبایی و اخلاق و ایمان و …پول را در صدر نیازهایشان می دانند و شاید پول را مثل رشته نخی که مهره های محبت و اخلاق و ایمان را اتصال می دهد تا …
برای اینان چقدر سخت است زندگی کردن آن هم اگر دچار هبوط چیب ها و سقوط حساب های بانکی باشند…
چقدر برایشان سخت است لحظه ای که عشق ایده آلشان در نشیب و فراز روزگار سرمایه مادی اش تقلیل یابد …
و در مقابل خوشا به حال آنانکه پول را فقط در حد داشتن یک زندگی صمیمانه و زیبا میخواهند و احساس را به اندازه تمام ستارگان کیهان واخلاق را به تناسب قطره های اقیانوس و ….
و نیز خوشا به حال آنانکه هر کادوی کوچکی که به عشقشان هدیه می دهند دنیای پهناوری از محبت و دوست داشتن را یدک میکشد…
و کاش این کلام حسن ختام این رنج نامه باشد:
هرقدر پول محبوبتان بیشتر باشد فرصت بیشتری برای شمارش آن لازم دارد و این از شمار ثانیه هایی که به شما اختصاص می یابد خواهد کاست…
نویسنده ، مش مشاالاه دیگر!
اینجا که منم قیمت دل هر دو جهان است
آنجا که تویی در چه حساب است دل ما؟!
صائب تبریزی
باز کامنت های ما رو پیچوندی؟
با درود خدمت دوستان.البته جناب سردبیر گرامی اصل مطلب رو کاملا قبول دارم
ولی یک لحظه در افکارتون خودتون جای راننده پراید بگذارید!!!
از بانک زنگ زدند که بخاطر عدم پرداخت قسطت حساب ضامنت رو بلوکه کردن شما هم با این حقوق بخورو نمیر نتوستید سه ماه قسط رو بدید و به امید پرداخت طبق طرح گذاشتید یکجا چند قسط رو بدید ولی نشد و چند طرف شرمنده شدید
دیگه حواسی برای دیدن عبور معلولها می ماند
این واقعیت زندگی این چند ماهه ماهاست
ای کاش اصلا اخبار طرح لعنتی که فقط داغش ماند بر دلمون نگفته بودید
وام گرفتن شما ربطی نداره به طبقه بندی. بنده خدا شما به ضامنت موقعی که میخوای وام بگیری کلی ادعای خوش حسابی میکنی حالا سه ماه حقوق یه خانواده بخاطر عدم عهد جنابعالی بلوکه شده چطور تا صبح میخوابی. ببخشی فقط ادعا.!!!!!! ازدواج میکنی میری خواستگاری میگی رسمی هستم دو ماه دیگه وضع ام توپ میشه دختر مردم بیخیال حالا هم اومدی ادعای طبقه بندی میکنی حقوق مردم را بلوکه میکنی . پرایدت را بفروش حق مردم را بده. همون مهندس صدری خوب جوابی بهت داده تا بفهمی مردم را سر کار گذاشتن چقدر بده. سردبیر اینفرد بایست بدجور تنبیه شه.
با درود خدمت دوستان.البته جناب سردبیر گرامی اصل مطلب رو کاملا قبول دارم ولی یک لحظه در افکارتون خودتون جای راننده پراید بگذارید!!!از بانک زنگ زدند که بخاطر عدم پرداخت قسطت حساب ضامنت رو بلوکه کردن شما هم با این حقوق بخورو نمیر نتوستید سه ماه قسط رو بدید و به امید پرداخت طبق طرح گذاشتید یکجا چند قسط رو بدید ولی نشد و چند طرف شرمنده شدید
دیگه حواسی برای دیدن عبور معلولها می ماند
این واقعیت زندگی این چند ماهه ماهاست
ای کاش اسن اخبار طرح لعنتی که فقط داغش ماند بر دلمون نگفته بودید
عالی بود عالییییییی
ادب در و گوهر گرانبهایی است که در مقابل هر کسی نباید خرجش کرد!
کسی که حق و حقوق دیگران را نمی بیند؟ معرفت ندارد؟ عقل ندارد؟
بله اینچنین اشخاصی معلول ذهنی هستند
اگر کسی بفهمد ، درک داشته باشد ، بداند نتیجه رعایت نکردن حق و حقوق دیگران ، چه خواهد شد ،مفهوم مدیون بودن را بداند
به قیامت و روز حساب و عدالت خداوند و مفهوم حق الناس را بداند و ایمان واقعی داشته باشد حق حتی یک نفر را ضایع و پایمال نمیکند
اما افسوس ، دنیا پرستی چشم عقل را کور میکند
برای ظلم فاحش خود توجیه میسازد
و هیمه آتش خود را انبوه تر میکند
بنظرم کسی که نتونه مشکل کسی دیگه رو درک کنه معلوله. هرمشکلی. مالی جسمی روحی و…