مخابرات ما
خبرگزاری مخابرات ما

زبون دراز- apply خوبه ولی برای همسایه!

مخابرات ما(زبون دراز) – از صبح دیروز که این احکام جدید جناب دکتر را رویت فرموده, همینجوری یک لنگ پا جلوی میز ما ایستاده تا همین حالا! دقیقا به حساب دایناسوری , میشه وقت خوردن و هضم 4 تا اورانگوتان, یا 24 ساعت !

هر چی بهش میگم:

-..کیش… کیش …. وخی برو  خانه تان (بقول مشهدیا  خنه تان) …. برو!

افاقه نکرد که نکرد!

کوه از جایش جنبید ولی او نه! از رو نرفت که نرفت!

نه یک کلمه حرف میزنه, نه یک ذره جابجا میشه!

سردبیر را صدایش کردم که :

  • آی سردبیر جان! بیا ببین این گردن شکسته عهد دقیانوسی, تازه از غار دراومده چی میگه! … میترسم از گشنگی و تشنگی تلف بشه! … میترسم همینجوری خشک بشه بمونه روی دستمون!

سردبیر اومد! ازش پرسید:

  • خب مش غلام! همکار عزیز! … چی شده؟ … چرا خون این بنده های خدا را توی شیشه کرده ای؟ … اصلا هدف تو از این تجمع یک نفر چیست؟

اینجا بود که به حرمت سردبیر, لب از لب گشود, … اما صدایی در نیامد … کمی آب بهش دادیم تا گلویش خیس شود!به زحمت گفت:

  • سردبیر جان! … من قریب یک سال است که نامه انتقالی داده ام می خواهم بروم تهران! … اول پیشنهاد شد بعنوان وزیر و وکیل برویم, قبول نکردیم! این آخر عمری سیاست به ما وفا نخواهد کرد! .. لذا در مخابرات به رئیس اداره ای, مدیر فلانی … رضایت دادیم! … اتفاقا جای خالی هم بود! …به ما هم می خورد! … قاپ مدیر قسمتش را دزدیدیم تا برویم تهران! …

گفتم: سردبیر جان! قربان آن اخم  روغن سوخته ای حضرتعالی! این را راست می گوید من هم شاهدم! نامه اش را خودم مهر کردم و فرستادم! ولی از تهران گفتند که :

  • دکتر سرائیان فرموده اند “فقط Apply! فقط Apply!” … یعنی برای جای خالی از طریق Applyاپلای  , پنج نفر معرفی می شود تا تیم متخصصان از بین آنها بهترینش را انتخاب کنند!

سردبیر به مش غلام رو کرد و گفت: خب لابد شما در Apply برگزیده نشده ای! برو خودت را تقویت کن!

ای وای! مش غلام اینو که شنید, چنان تنوره ای کشید که دیو سفید رستم نکشیده بود! گفت:

” قربان آن قد و بالات! اصلا ما را جزو 5 نفر Apply نکردند که برویم آزمون بدهیم! گفتند باید یک نفر تو را معرفی کند ….!”

سردبیر دیگر بظاهر عصبانی شده بود :” خب حالا چه مرگت شده!؟ چه دردی داری؟! چرا 24 ساعت است اینجا تجمع کرده ای؟”

مش غلام گفت:

“به جان تو نباشد , بجان همان یکی یک دانه پرایدم! از اینجا تکان نمی خورم تا شما مستندات اپلای انتخاب معاونان و مدیران جدید مخابرات ایران را برایم بیاوری!”

ما را می گویی؟ برق ما راگرفته بود! مش غلام رفته بود بالای منبر پایین نمی آمد:

” به جان یکی یکدانه سردبیرمان, اگر مستندات این اپلای گزینی را بمن نشان ندهید این تجمع را خاتمه نمی دهم … تا … بمیرم! …. می خواهم بدانم بزرگان هم مثل ما اپلای دارند یا خیر؟!”

سردبیر, یک نگاهی به قد و بالای مش غلام کرد,.. یک نگاهی به پنجره باز انداخت! … بطرف مش غلام رفت , … دستش را گرفت , او را بطرف پنجره برد از پنجره باز به اطراف اشاره کرد و گفت:

“مرد حسابی! خدا یک خانه داده, ده تا همسایه! ببین! این خانه ها همه همسایه دارند چرا؟ چونکه مرگ خوب است , ولی برای همسایه! اپلای …خوب است ولی برای همسایه!  یعنی تو هنوز نفهمیده ای اپلای بزرگان با اپلای ضعفا فرق دارد؟ یعنی تو هنوز نفهمیده ای …حالا تو برای ما اپلای فهم شده ای؟….”

داشت می بردش بطرف پنجره , تا ترانسفرش کند بطرف خانه همسایه! … مال بد بیخ ریش همسایه … به جان شما سابقه دارد این سردبیر ما!

مش غلام که تازه گوشی دستش آمده بود , تلاش کرد خودش را از دست سردبیر برهاند.در همان حال می گفت:

“سردبیرجان! بخدا غلط کردم! … اصلا ما را چه به اپلای؟! اصلا ما را بدون اپلای هم قبول نکنند حرفی نداریم …. به ما چه اپلای بزرگان! … باور کن فهمیدم …. غلط کردم …!”

بیچاره مش غلام!

خودش را به زور از دست سردبیر رهاند, تجمعش را بهم زد, رفت!

سردبیر دو دستش را بهم زد تا خاکش بریزد, با صدای بلند گفت :

“کس دیگری هم هست که بخواهد مستندات اپلای انتصاب معاونتهای دکتر سرائیان را ببینید یا خیر؟!”

از سنگ صدا درآمد, ولی از ساکنان آن طبقه خیر!

 

وقتی خاک صحنه نشست, سردبیر بمن نگاهی کرد, چشمکی زد, لبخند ملیحی به لب نشاند و با یک هورت, استکان چایی روی میز را سر کشید و در همان حال بمن گفت:

“درس خوبی به او دادم! دهان لق آخر کار دستش می دهد! کسی که حد و حدودش را نشناسد خودش را از نون خوردن می اندازد!”

بعدش اشارتی فرمود به من , و به قلم! و فرمود:

“آی زبون دراز! قلم را بردار در باب مستندخواهی برای اپلای یک مطلب طنز بنویس … من منتشرش می کنم! ….فقط با طنز پنبه بزرگان را می توان زد نه با تجمع  … “

ولی مگر دیگر حالی برای ما مانده است؟ هزار تا معاونت و مدیریت  دیگر را هم که دکتر ما, بدون اپلای واگذار نماید عیب و ایرادی ندارد, اصلا سمت, سازمان, اپلای, شرکت و … همه فدای یک تار موی دکتر!

فقط حواسش باشد که یک وقتی به این زودی کچل نشود ها! ریزش مو بد جوری مدیران را اذیت کرده است …. از بس فدای یک تار مویشان شده اند!

 

685360cookie-checkزبون دراز- apply خوبه ولی برای همسایه!

Please rate this

0 1 2 3 4 5
9 نظرات
  1. ناشناس می گوید

    زبان دراز عزیز . سلام . زبان ما را که هم سد خاکی و هم بتونی کردندو یک عالمه غصه پشت زبان بند آمده تلمبار شده و اینهمه گه گاه اشک حسرت عمر تلف شده میریزیم . گه گاه قلمی به نقد از آنچه نباید بشود و میشود میزدیم که آنهم فقط به قسم به قلم و آنچه مینویسد . دیگر نمینویسیم . بگذریم .
    برای عرض حق ضایع شده نزد مدیر عاملی که آستین خود را برای نماز ظهر بالا میزد رسیدم . گفتم شرح فراق را گفت :کسی را داری ، سفارشت را بکند . گفتم تنها خدایی که الان برای دیدارش آماده میشوی و مدارک پیوست .
    درحالی که از پشت میزش برای حی الصلاه و حی علی خیرالعمل بیرون میرفت گفت .: از زمینی ها پیدا کن تا سفارشت را بکند .اینطوری کارت نمیشود . حالا خود دانی ما apply نمیدانیم چیست ولی برو که این سردبیر هم سر کارت گذاشته و عمرت را با ماندن تلف میکنی که کسی که به خدایش اینگونه است با بنده اش فقط خدا میداند . چه میکند !!!!!!!؟؟؟؟؟

  2. السا می گوید

    البته این اپل لای ( apple lay ) هر چی هست بدجوری بعضی مدیران را به تیم سازی و گروه پروی متمایل کرده ! هفش تا توی یک حوزه تیم دیدیم ! تیم فرصت طلبان که همون کسبه قدیم مخابراتند که در بازار کم رونق بیرون کمی از وقتشان را برای اپل لای مدیرانشان گذاشتند, بعدش تیم ولایتمداران که همیشه مدیران را ولی خود میدانند و اصلا همیشه منتظرند تا مدیر برایشان ارنج یک تیم را بچیند ! تیم بادبانها که هر طرف باد بیاد میرن همون طرف گندماشون رو با میدن ! و خلاصه تیم خاک بر سرها که برای اینکه کسی نگه چرا اینقدر خاک روشون نشسته , بیرونشون آوردند تا گردگیری بشن و ویترین تیم سازی مدیران را تکمیل کنند ! این گروه اخیر همیشه فقط توسط کاتالیزوهای مشاوران تعریف شدند یعنی مدیران ارشد هم اینارو خاکی میدانند چون مشاوران اینطور براشون تعریف کردند.

  3. کارمند کارگرشده می گوید

    سلام
    دیروز ویدئو کنفرانس مدیریت عملکرد بود استاد بعداز تعریف عملکرد و نتایج و…در رابطه با مدیر شایسته صحبت کرد و کفتش که مدیری شایسته است که آثارو برکات حضورش در شرکت باید خودشو نشون بده . من که خیلی شوکه شده بودم پیش خودم گفتم عجب مدیری ما داریم و خودمون از برکاتش خبر نداشتیم تازه فهمیدم خالی کردن صندون 6 درصد کارکنان از برکات و آثار مدیر شایسته و پشتوانه دارمون است ببخشید و….

  4. همكار می گوید

    سلام هزاران لايك داري بخدا زبون دراز عالي نوشتيييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي
    كاش مديران بخونن شايد……………..

  5. ناشناس می گوید

    سلام- مجموعه مخابرات ایران با کارمندان ارزشمند اداره می شود نه یک یا چند مسئول بنابر این با تغییر پست سازمانی چند نفر مشکلی از مخابرات حل نمی شود و روز به روز بدتر از دیروز

  6. ناشناس می گوید

    سلام زبون دراز جونم
    دلم برات تنگ شده بود. مدتی بود ازت بی خبر بودیم..

    1. دبیر -دوم می گوید

      باز یکی پیدا شد که دل تنگ این بشه
      خدا شانس بده

  7. ناشناس می گوید

    ای آقا از بدو خدمت نامه ما را فرستادند استان دیگر گفتند اشتباه شده ولی دیگه شده برو بین استانها حل کن(مبدا و مقصد).دو سال کار و تلاش و رفت وآمد کردیم تا مبدا راضی شد و امروز اما کی مقصد راضی شود که ما به سر خانه و خانواده و شهر خود برگردیم خدا میداند.
    اما در این حین که میرویم و برمیگردیم،دوستان و همکاران زیادی خدمت ائمه جمعه،نمایندگان مجلس،استاندارها،فرماندارها،شهردارها و … “Apply” کردند و به شهرهای دلخواهشان رفتند و ما ماندیم که ماندیم.
    جناب دکتر سراییان آیا تا به حال به خاطر اشتباه کسی آواره شده اید؟

  8. ناشناس می گوید

    به جاش فقط بگین: فقط طبقه بندیِ مشاغل!!!!!

نظرات بسته شده است.