شما فرستاده اید – چگونه یک مدیر ترسو سازمان را فلج می کند
فرستنده : عضو سایت – گرگانی
منبع : فصلنامه دنیای تجارت ، مهرداد بنی سعید
چگونه یک مدیر ترسو سازمان را فلج می کند؟
اگر یک شرکت کارمندان خوب داشته باشد، فروش بالا داشته باشد، برند مشهور داشته باشد، سرمایه زیادی داشته باشد ولی مدیری ترسو در راس آن باشد تمام منابع سازمان به هدر رفته چون مدیران ترسو استاد از بین بردن شرکت ها هستند.
دوره بحران اقتصادی که میشود همه مدیرها میترسند و سریع میروند سراغ تصمیماتی که بحران را به راحتی رد کنند و شرکت آنها آسیب نبیند یا آسیب کمتری ببیند معمولاً این تصمیمات به سرعت گرفته میشود و مدیریت بر اجرای آن در مدت طولانی اصرار دارد و کوتاه هم نمیآید و هرکس هم که حرف بزند میگوید مگر اوضاع را نمیبینی؟ دیروز فلان شرکت بود که خیلی جنسهای خوبی داشت ولی ورشکست شد. یا مگر کارخانه فلانی را ندیدی چه بلایی سرش آمد؟.
پس ساکت باش و هرچه میگویم اجرا کن که وضعیت خراب است اما مشکل آنجاست که این مدیران ترسو تصمیمات بسیار سریعی گرفتند که فقط و فقط برای حفظ و نگهداری وضع حداقلی خوب هستند و به هیچ وجه کوتاه هم نمیآیند و فکر میکنند با درایت آنها شرکت از وضعیت بحرانی رها میشود و دوباره وضعیت خوب تکرار میشود تکه کلام آنها هم این است که “اگر تا آخر بهار صبر کنیم وضعیت دوباره خوب میشود” یا “اگر امسال را رد کنیم تمام است” امّا اولین تصمیمات مدیران ترسو جلوگیری کردن از نوآوری است. میپرسید از چه راههایی این کار را میکنند؟ صرفاً چند نمونه را برای شما میشمارم.
۱- بی توجهی به دیدگاه کارکنان، و حتی اخراج کارکنان ماهر و صاحب اندیشه : کارکنان ماهر در رشته تخصصی خودشان جزء ۱۰ ٪ افراد برتر هستند و همیشه ۲ یا ۳ پیشنهاد نقد از جاهای دیگر دارند برای همین هم زیاد مدیران یا شرکتهایی را که دوست ندارند تحمل نمیکنند. وقتی بحران پیش میآید مدیر دائماً عرصه فعالیت و جولان دادن کارکنان متبحر را تنگ تر میکند و کارمندان ممتاز نیز که عادت ندارند به این مدیران باج بدهند با مدیریت اختلاف پیدا میکنند و معمولاً جلوی بقیه کارمندان از مدیر بدگویی میکنند و بعضی اوقات هم در جلوی مدیر سینه سپر میکنند و کارهای او را اشتباه میخوانند. همینها باعث میشود که بعد از یک مدت کلنجار رفتن که حسابی بین این دو دعوا بالا گرفت کارمند ممتاز به یکی دیگر از پیشنهادهایش لبیک بگوید و از اداره برود خوب حالا چه کسی ضرر کرد؟ معلوم است که شرکت، چون کارکنان ماهر هستند که سازمان را به جلو میبرند سایرین را آموزش میدهند و شرکت را به سود بالاتری میرسانند و قتی که قدر این گنجها را ندانید باید منتظر تبعات آن هم باشید. چون در غیاب کارکنان ماهر دیگر شایسته سالاری معنا ندارد و کارکنان معمولی و بی تجربه به پستهایی میرسند که برای اداره آنها خیلی کوچک هستند پس با یک بحران سریع نباید در شرکت اختناق ایجاد کنید و به بهانه آن مخالفان را بیرون کنید چون بعد از آن نوبت شما هست که بیرون بروید.
۲- ترس از ریسک : آنقدر سطح رقابت در این چند سال بالا رفته که هر کار شرکت درصدی ریسک با خود همراه دارد. بخصوص کار بعضی سازمانها با ریسک عجین است .اگر مدیر قرار باشد که به کارمندانش بگوید که مبادا ریسک کنید و شرکت را در خطر بیاندازید خواهید دید که دیگر کارمندان جرأت تکان خوردن هم ندارند. مدیر عملاً با این جمله از تمام قراردادهایی که میتواند برای شرکت سودزا باشد صرفنظر کرده و درآمد خود را به می رساند. مدیر باید بداند که موظف است شرکتی با پوست کرگدن بسازد که از خارهای ریسک در بیابان بحران نترسد. اگر قرار باشد که از فردا مشتریانی که احتمال دارد چکهایشان دیرتر نقد شود یا از طرحهایی که امکان ضرر دارد دوری کنید رقبا از این کار شما استقبال خواهند کرد چون شما به راحتی فرصتهایی را که در پی چند سال کسب کردهاید به آنها واگذار میکنید. پس ریسک کسب و کار را به جان بخرید و به استقبال آن بروید. راحتترین و اشتباهترین کار این است که از ریسکها دوری کنید. میشود با هوشیار بودن از دل ریسک سود ساخت چون روی دیگر سکه ریسک سود است پس ریسک را در آغوش بگیرید تا به سود برسید به قول یک مثل ژاپنی (دیدن رنگین کمان نصیب کسی میشود که تا آخر زیر باران بایستد).
۳- تعطیل کردن و کم کردن طراحی و تولید محصولات جدید : اگر شرکت شما تولیدی باشد قسمت تولید برای شما کلی خرج دارد که رقم درشت آن شما را وسوسه میکند که یک جوری از سر و ته آن بزنید ولی این کار خطرناک تنها از عهده مدیران ترسو برمیآید چون با این کار گور شرکت خود را کندهاید چون وضعیت خراب شده ما نباید کالاهای جدید رو نکنیم مگر نیازها و مصارف مردم تعطیل شده که شما هم کار را تعطیل کردهاید؟ فقط شکل نیازهای مردم تغییر کرده درست مثل قانون ماده و انرژی میماند که ماده و انرژی هیچ وقت از بین نمیرود بلکه از شکلی به شکل دیگر در میآید. نیازهای مشتری هم دقیقاً همین است، در دوران بحران فقط شکل آن تغییر کرده .بگردید و شکل جدید را پیدا کنید و بعد برای رفع این نیاز تغییر شکل یافته کالاهای جدید معرفی کنید. ممکن است بپرسید که چرا فلان شرکت یا فلان تولیدی این کار را نمیکند؟ آنها دچار مشکل میشوند شما که نمیخواهید راه آنها را طی کنید بلکه شما راه کسانی که اتفاقاً در دوران بحران برند شان معروف شد و حسابی در بازار برای خودشان جایی پیدا کردند را می خواهید ادامه دهید . فکر غلطی که در ذهن مدیران ترسو جای کرده این است که مردم در زمان رکود کمتر خریدمی کنند پس ما باید کمتر تولید کنیم و کمتر تنوع بدهیم.
اگر این طور است که آنها میگویند چرا در همین دوران کار بعضی کسب و کارها پررونقتر هم شده است. مثلاً چرا مشتریان مک دونالد و والمارت در همین بحران که آنها میگویند بیشتر هم شده است. چون مک دونالد آنقدر انعطاف پذیر شده است که سریع با هر شرایطی سازگار میشود این یعنی محصولاتش را با زمان سازگار می کند. امّا مدیران ترسو اهمیت زمان را درک نمیکنند به جای پذیرفتن زمان با زمان جدید می جنگند .اما برنده همیشه زمان است چون زمان امپراتوریهای بزرگ را نابود کرده دیگر چه برسد به شرکتهای الان که با یک نوسان از پای می افتند.
۴- جایگزین کردن مدیران کاهنده هزینه به جای مدیران رشدگرا : وقتی پیش لرزههای وضعیت بحرانی به اتاق مدیر کل میرسد اولین جلسه ستاد بحران گذاشته میشود مدیر کل به تمام مدیران سیاسی هشدار میدهد که دست از ولخرجی بردارید که هوا پس است در همین حال بعضی از مدیران میانی اعتراض میکنند که طرحهای نیمه کاره و طرحهای جدیدی قرار است به اجرا درآید که نیاز به پول دارد و نمیشود یک دفعه آنها را متوقف کرد مدیر کل عصبانی میشود و میگوید یک بار گفتم تمام ولخرجیها را تعطیل کنید از نظر او مرغ یک پا دارد و طرحهایی که برای رشد و توسعه بیشتر شرکت پول لازم دارند ولخرجی است و باید تعطیل شود.
بعد از چند ساعت که از جلسه گذشت وقتی مدیرمیبینید دیگر آبش با این گونه مدیران در یک جوی نمیرود جلسه را تعطیل میکند و همه به سر کارشان برمیگردند بعد مدیر کل به منشی میگوید مدیر نیروی انسانی را بگویید بیاید دفتر من. مدیر کل شروع میکند به برداشتن مدیران توسعه طلب و پشت سر هم احکام انفصال آنها را صادر میکند .بعد عمیقاً به فکر میرود که خوب حالا چه کسانی بروند جای اینها، بعد شروع میکند به زنگ زدن به قسمتهای مختلف شرکت یا به رفقای خود در شرکتهای دیگر و یک تعداد مدیر را دستچین میکند بعد دومین جلسه مدیریت بحران را این بار با مدیران جدید تشکیل میدهد در این جلسه مدیر کل یکه تازی میکند و فقط نطق میکنند و بقیه هم تأیید میکنند.
نطق حاوی دستوراتی برای کمتر کردن هزینهها و صرفه جویی است . جلسه تمام میشود و مدیر کل خیالش راحت میشود که با این تیم مدیران مطیع میتواند گردنه بحران را رد کند .اما کور خوانده در حقیقت او شرکت خود را خلع سلاح کرد و تبدیل به شرکتی کاملاً ا نفعالی و در دست محیط شده و فقط میخواهد با شرایط بسازد نه اینکه شرایط را بسازد او باید بزودی شاهد کم شدن بیشتر مشتریانش باشد بله او باد کاشته و باید طوفان درو کند چون مدیران کاهنده هزینه فقط بلدند شرکت را ضعیف کنند و از هزینهها بزنند و چندین طرح کایزن و شش سیگما و مهندسی ارزش در سازمان پیاده کنند کاش این قدر که به فکر هزینهها بودند به فکر راههای ایجاد درآمد را هم بودند.
۵- عقب نشینی از جهانی شدن و عقب نشینی به درون شرکت : طبق قانون جهانی فکر کن منطقهای عمل کن هر شرکتی بعد از اینکه جای پای خود را در مرزهایش محکم کرد باید به فکر توسعه بازارهای خود در مناطق دیگر یا کشورهای دیگر باشد چون معمولاً بین ۱۰ تا ۱۰۰ برابر مشتریان فعلی در خارج از مرزها برای ما وجود دارد که به همان اندازه میتواند سود ما را ۱۰ تا ۱۰۰ برابر کند ولی وقتی بحران میشود مدیر ترسو تمام برنامههای واحد توسعه بین الملل شرکت یا واحد بررسیهای استراتژیک شرکت را به هم میریزد استدلال او هم این است که ما اگر بتوانیم همین وضعیت مشتریهای خودمان را نگه داریم هنر کردیم صادرات پیشکش . در آیندهای نزدیک که وضعیت بهتر شد صادرات هم میکنیم امّا آن طرف قضیه مدیر واحد توسعه بین الملل میداند که اتفاقاً بحران بهترین وقت برای توسعه بازارهای شرکت است .چون در بحران رسوخ کردن در بازارهای دیگر کشورها به شدت راحتتر است چون یک سری از رقبا ورشکست شدند یک سری تغییر کاربری دادهاند و یک سری ضعیف شدهاند و حسابی سرشان در لاک خودشان است که مبادا ورشکست شوند ولی اگر وضعیت اقتصادی خوب بود سخت میشد به آن بازار نفوذ کرد چون آن موقع آن قدر اسلحه در زرادخانهشان داشتند که از خجالت ما در آیند.ولی الان بی دفاع هستند. امّا مدیر کل میگوید افسانه پردازی و تخیلات را کنار بگذار شوخی که نیست قرار است بریم توی دهن تمساح اصلاً اگر ورشکست شویم تو جواب میدهی؟
اینگونه است که مدیر ترسو کل ترس خود را به بقیه سازمان منتقل میکند ویروس ترس هم اگر در شرکتی شیوع پیدا کرد دیگر باید فاتحه پیشرفت شرکت را خواند امّا مسئله به اینجا ختم نمیشود بعد از اینکه مدیر کل از بازارهای جهانی عقب نشینی کرد نوبت بازارهای منطقهای میرسد و به مرور زمان حتی این بازارها نیز از دست میروند و بعضی اوقات این عقب نشینی حتی تا از دست دادن تمام بازارها ادامه پیدا میکند.
میل به ترس هیچ وقت کوتاه نمیآید مداوم از شما میخواهد بیشتر عقب بروید و میگوید بهتر است از سهم بازار فعلی دفاع کنی امّا غافل از اینکه بهترین دفاع حمله است با حمله هم از مرزها دفاع کردهاید هم آنها را گسترش میدهید پس اگر منتظر شدید دشمنی به پشت مرزهای شما برسد بعد دفاع را آغاز کنید خسارت میبینید. بلکه اگر منتظر شدید با رقبا در زمین خودی رو در رو بشوید باید بپذیرید که بازار فعلی شما میدان جنگ شود و هیچ وقت روی آسایش را نبینید چون همان موقع که دشمن به قلب منطقه شما نزدیک شود آسایش از منطقهتان میرود.
۶- راه انداختن دیکتاتوری در سازمان و تغییر معیار عملکرد : بحران این مجوز را به مدیر میدهد که در بسیاری از کارها دخالت کند خیلی از کارها و برنامهها را تعطیل کند خیلی پستها را حذف کند، قوانین و عرفهای شرکت را تغییر دهد و تک صدایی را در سازمان گسترش دهد و مدیران بی ظرفیت و ترسو نیز از این اقدامات استقبال میکنند این مدیران بعد از مدتی به بهانه اینکه مسئول همه کارها اوست و او است که باید به هیأت مدیره جواب دهد از اختیارات بقیه کم میکند و به اختیارات خود میافزاید خودش برنامه میدهد و به دیگران میگوید فقط اجرا کنید از مشورت هم دیگر مثل قبل خبری نیست.
بعد از مدتی که میگذرد میبیند مدیر چنان دیکتاتوری در سازمان بپا کرده که دیگر نمیشود بدون اجازه او آب خورد. اختیارات کارمندان به کارهای ساده و روزمره محدود شده و هر روز کارکنان بی انگیزهتر میشوند. در همین بین چون مسئولیتهای مدیر بیش از توان او زیاد شد تصمیمات اشتباه او بیشتر میشود و این اشتباهات شرکت را بیشتر ضعیف میکند، این وضعیت کارکنان را مسئولیت گریز میکند چون کارمندان دنبال دردسر نیستند و وقتی هم که شرکت ورشکست شود همه انگشتان به سمت مدیر کل دراز میشود که او خلاقیت را در سازمان کشت او بود که جلوی نظرات و ابداعات نجات بخش ایستاد ما می دیدیم که شرکت دارد در منجلاب فرو میرود ولی او قدرت را بر خودش منحصر کرد و بدبختی امروز شرکت نتیجه تصمیمات اوست .
نظرات بسته شده است.