طنز امروز – نگاه به دست خاله کن!(این دکتر ما را از گرسنگی هلاک می کند!)
[box]مخابرات ما – این هم قلمی -یا بهتر بگوییم صفحه کلیدی- طنزی از زبون دراز![/box]
مخابرات ما (زبون دراز) – این تصویر را که دیدم جیگرم کباب شد! یادش بخیر! اون وقتی که همین دکتر سرائیان (بقول سردبیر نازنین ما) مهندس بود, در همین مخابرات خراسان بزرگ, هر سال یک چیزهایی می گرفتیم که ….. همه می گرفتند!
پول لباس!
پول مهد کودک!
پول ورزش!
پول استخر!
پول … کلم …. کاهو … عصرانه و …. هزار جور کوفت و زهر مار دیگر!
میدانید چرا؟!
چون که حقوق کم بود … درست مثل حالا! …. چون که هشت ما همیشه در نزد 9 گرو بود! … درست مثل حالا!
البته آن زمان همه میدادند! …. از دولتی و خصوصی و خصولتی و … (آخ ببخشید! … آن زمان هنوز خصولتی نیامده بود! … بعدا ما را بخت بد کردند!) … خلاصه همه ادارات می دادند! مخابرات هم یکی مثل آنها … اما انصافا خوب هم میداد!
حالا دیگران همان روال را ادامه میدهند … یعنی می دهند … اما مخابارت نمی دهد! … خوب هم میدهند … این هم مدرکش!
حالا خیلی دلمان میخواهد به دکتر سرائیان عزیز بگوییم:
برادر من! … نگاه به دست خاله کن …. مثل خاله غربیله کن!
اما میدانم که باز کف دستش را جلو می آورد و می گوید : بکن! مو می بینی بکن! …. نداریم! نداریم!
آن وقت ما هم باید با این زبان درازمان به ایشان بگوییم:
[box]
قربان آن لبخند نمکینت!
ای خسیس اصفهانی!
ای بد پول نازنین!
همراه اول هیچ!
حداقل می توانی به حساب بدهی های مخابرات بگذاری تا در آینده به نوه و نتیجه هایمان بدهند! … آن وقتی که فیبر نوری یا تارنمای مخابرات همه کشور را گرفت و سهامداران اعظم با دم نازنین شان گردو می شکنند، حداقل صدای گردویش به ما و یا به نوه نتیجه مان برسد!
اینجوری که شما گرفته ای ، ما را از گرسنگی هلاک میکنی!
[/box]
ارادتمند- زبون درا ز
بقول بعضی ها !! 22 مهر 96
****************************
*********
پی نوشت سردبیر- اگر دکتر بتونه همچه کاری بکنه و منو از دست تو خلاصم کنه دعاش میکنم! ولی قطعا دلم بحال زبونت خواهد سوخت! … اون هم چندان مهم نیست!
نظرات بسته شده است.