مخابرات ما
خبرگزاری مخابرات ما

جامعه شناسی فقر در ایران(1)- پدیده ای بنام شاغلین فقیر!

مخابرات ما – به دنبال مطالبی بودم که بتوانم فقر مالی کارکنان و شاغلین را نشان بدهم تا شاید مدیران اندکی بخود بیایند و بدانند با جمع کردن مشتی فقیر در کنارشان بعنوان کارمند و کارگر هیچ ارشی بخود اضافه نمی کنند.

رسیدم به سخنرانی یکی از بزرگان اقتصادی کشور که خود دولتمردی استخوان خرد کرده بود!این سخنرانی منبع تحقیق من شد.دستاوردهایی داشت که بخشی را اینجا میخوانید.

نویسنده: احمد خشنودی

جامعه شناسي فقر در ايران

پديده ي عخيب الخلقه اي بنام ِ ” شاغلين فقير”!

طبقه بندي ديگر فقر، بررسي گروه هاي فقير است در يک جامعه:

بررسي ها در ايران نشان می دهد :” عمده ي فقراي ما در اين کشور، شاغلين” هستند! حال سياستي که مي گويد در اين کشور بايد اشتغال ايجاد شود( اگر چه سياست خوبي ست) اما آيا به رفعِ فقر کمک مي کند؟ اين دقيقا مثل آن حکايت است که کسي سکه هايش را در تاريکي کوچه گم کرده بود اما در روشنائي حياط منزلش! دنبالش مي گشت_ حتما چون حياط روشن تر بود!)

اين يعني ” ايجاد اشتغال، لزوما به رفع فقر نخواهد انجاميد” مگر در ” مشغله دان” هاي کشور ، چه سياستي اجرا مي شود که باعث ِ کسبِ در آمد پايداري_ آنقدر که شاغل از فقر رها شود، نخواهدشد؟__

محاسباتي نياز است تا اين مساله تبيين و تفهيم شود:

مرکز آمار( ازسالهاي 51 يا 53 خورشيدي و تا کنون) بطور مرتب آمارگيري هايي را تا امسال انجام داده است : نمونه گيري از خانوارهاي کشور تحت عنوان “ آمار بودجه ي خانوارهاي شهري و روستائي در کشور”( و اندازه ي نمونه تحت آمارگيري را هم چنان انتخاب مي کند که قابليت پوشش و تعميم به کل را نيز داشته باشد.

 حال اگر نتايج اين آمار را از کم در آمد ترين به پردرآمد ترين مرتب کنيم يعني از خانوارهاي داراي کمترين برخورداري تا خانوارهاي داراي بيشترين برخورداري( يا اصطلاخا از ما بهتران) و اينکار را بر حسب ” هزينه” انجام  دهيم به نتایج جالبی خواهیم رسید.

چرا بر حسب هزینه؟

چون عموما دقت ِ آمارها در اينگونه موارد، (از نظر در آمد)، از هزينه، بسيار کمتر است( نمونه ها درآمدشان را هم اگر راست نگويند، هرگز، هزينه هايشان را کمتر بگويند)_

پس خانواري که کمترين هزينه ها را( در ماه ويا سال) در آمد را فقيرترين مي ناميم و بالعکس يعني خانواري که بيشترين هزينه در ماه و سال را دارد، مرفه ترين خانوار هاست.

حال اين خانوارها را به جمعيت هاي مساوي تقسيم مي کنيم به اين صورت که 10 درصد خانوارهائي که کمترين هزينه را دارند، را دهک ِ اول مي ناميم و بعدي دهک دوم تا …دهک دهم

لذا دهک دهم، همان ده درصد داراي داراي ِ داراست و دهک اول ده درصد نادارِ ندارِ نداراست.

حال درين ميان کارهاي آماري ظريف بايد انجام گیرد مثلا سوال پيش مي ايد که اگر خانوارها را روي هزينه هايشان دسته بندي کنيم و مثلا ده درصد کم هزينه ترين را دهک فقير( دهک اول) بگيريم ، آنگاه خانواري با بعد6 نفره با خانواري با بعد 2 نفره چگونه مقايسه مي کنيد؟ خانواره دو نفره ممکن است وضع رفاهي عالي داشته باشند اما بدليل بُعدِ خانوار( دو نفره) هزينه شان از خانواره 6 نفره حتما کمتر است( يا ممکن است کمتر باشد) و خانوار شش نفره ي فقير، بخاطر بزرگي بعد اش، مسلما بيشتر هزينه مي کند( بقول معروف نان بربري و نوشابه هم بخورند هزينه شان بيشتر است).

روش هاي آمارگيري( و داده کاوي) به دادِ اين مشکل رسيده اند( سالهاست)، ما داده هايمان را برحسبِ بعد خانوار معادلسازي مي کنيم( یعنی سرانه حساب مي شود)

يا سوال ديگر، مثلا اينکه دو خانوار سه نفره داريم اولي پدر، مادر و فرزند شش ماهه، دومي: پدر مادر و فرزند24 ساله ي دانشگاه پولي!) اينها چگونه مورد تمايز و تفاوت قرار مي گيرند؟ اين فاکتور هم در معادلسازي ها تاثير دارد( سن ِ سرانه ي ابعاد ِ خانوار)_ اينگونه اشتباهات رخ نخواهد داد.

حال بعد ازين خوشه بندي ها( کلاسترينگ): ويزگي هاي فقرا و ثروتمندان در اجتماع ما، مشخص مي شود، دريايي از دانش استخراج شده از دادگان انبوه، در اختيار ماست. که دانش اند، و به ما” ياد مي دهند“::

ويژگي هاي( خصوصيات و اتري بيوت ها) قشر فقير ( مثلا دهک اول) و نيز دهک هاي بعدي مشخص خواهد شد و مثلا اينکه کم در آمدترين افرادِ جامعه ي ما را، چه کساني تشکيل مي دهند؟ چند درصد از هر دهک، شاغل اند؟ چند درصد بي کار يا بازنشسته اند؟

اولين حاصل اين است: ” عمده ي فقراي ما در ايران، شاغلين اند!”

يعني شاغل اند، اما فقير اند يعني توزيع ِ در آمد، نه تنها عادلانه نيست، که اصلا در آمد محسوب نمبیشود در آمدشان، کيفيت ندارد! بي کيفيت است، مشکلي از آنها حل نکرده و نخواهد نيز کرد.

از سوي ديگر : در 24 ميليون خانوار ايراني، سه ميليون بي کار داريم که اين سه ميليون نفر، در دهک هاي مختلف در آمدي، توزيع شده اند! 35 تا 38 درصد از دهک نادارا( اول) شاغلين اند! اين نتيجه و مشاهده هم عجيب است و هم آموزنده:

اگر عمده ي فقراي ما از شاغلين اند، پس مهمترين دغدغه و راهکار ما، بالابردن ِ سطخ در آمد اين شاغلين فقير است( البته بي کاران هم بايد که شغل پيدا کنند_ اما چه شغلي؟ شغلي که هشت ساعت در روز از عمرشان را هدر بدهد؟ و سپس فقير ترشان کند؟ يعني قدرت خريدشان را عملا صفر کند؟ و اگر تا ديروز بهانه اي مستدل براي فقرشان داشتند( بي کاري)، اکنون ديگر باید در ويوي يک شاغل! فلاکت بکشند؟)

بلحاظ جمعيتي عمده ي فقراي ايران، شاغل اند و در مرحله ي بعد بازنشستگان قرار دارند( که تعريف مزخرفي که از اين قشر بزرگوار رايج شده اين است” افراد صاحبِ در آمدِ بدون کار!==بازنشستگان” ولی کسي نمي گويد که اين ساعت شماطه دار با ارزش قديمي سي سال و بيشتر زنگهايش را زده و اکنون ديگر اين در آمد براي سي و سه سال پرداخت بازنشستگي اش، در امد محسوب نمي شود و بي کاري اش، حاصل بي کاري نیست که ديگر جان وتواني برايش باقی نگذاشته اند! …)

دهک اول( يکدهم از هشتاد ميليون نفر) يعني هشت ميليون نفر اند، که حدود سي و هشت درصدش را شاغلين تشکيل داده اند، اما آن شغل کيفيت لازمه را ندارد و از در آمد لازم هم، براي آنکه بتواند سطح زندگي اش را ارتقا بخشد!

بلافاصله سوال: ايا مي توان فقر را در کشور برحسب ِ ويژگي فقرا دسته بندي کرد؟ پاسخ : بله :

در ايران سه نوع فقر داريم

فقر شاغلين

فقر بي کاران

فقر بازنشستگان و از کار افتادگان ( توانائي ذهني و جسمي براي کار نداردند)

حال و برای این نوع از فقر آيا رشد اقتصادي ترجيح دارد يا عدالت اجتماعي؟

  در پاسخ باين سوال بايد ديد بيشترين افراد در دهک اول از چه کساني اند؟ شاغلين: علت يا اين است که مناسبات کاري در اين مشاغل ” عادلانه” نيست يعني بخش بسيار ناجيزي از در آمدي که در آن بخش اقتصادي که شاغل مورد نظر در آن کار مي کند، باو مي رسد يا مشکل در مناسبات کاري نيست و مشکل، خودِ در آمد زائي آن کسب و کار( سازمان؛ شرکت، بنگاه) است که اندک است و به کارکنانش نمي رسد.

شاغلين فقير اند چون:

يا مناسبات کاري محل کارشان، مبتني بر عدالت، شايسته سالاري ، تجربه و دانش کارکنان نيست( يعني بر حسب رابطه ورزي و فساد علني ست)

و يا اينکه در آمد آن بنگاه، اصولا کم است، ظرفيت ندارد براي ايجاد ثروت، يا اهميتي به آن نمي دهد؟ مثلا براي دريافت ِ پيشنهادات ايجاد ثروت ارزشي قائل نيست! و رابطه مداري و مصيبت ِ فساد اداري و سازماني، يقه اش را چسبيده و رها نمي کند( حتا اگر مسابقه اي هم براي دريافت کسب ايده براي ايجاد ثروت مي گذارد، آنرا از کساني که قادرند و مي توانند کمک اش کنند و راهکار بدهد، پنهان مي کند! تا اصلا نتوانند ايده و نظرشان را بدست آنها( که در زيانده بودن غرق اند برسانند و براي اين لاپوشاني، سه بخش از سازمان ِ زيانده را بسيج مي کنند تا در سکوت، مسابقه را برگزار کنند بطوريکه، يکنفر و فقط يک نفر، از مسابقه، نخوه برگزاري اش و مهلت شرکت در آن پي نبرد!) اين گونه بنگاهي، تيشه برداشته و محکم( با تمام ِ قوا) بريشه ي خود مي کوبد! و سرونشتِ درختان ِ باغ اش ( منابع اش) تبر است.

اين دو نوع علت ِ فقر ِ شاغلين، داراي هم پوشاني بسيار اند، بطوريکه براحتي نمي توان آنها را از هم تفکيک نمود، يعني چه؟

يعني ساختار کسب و کار و بنگاهي که مناسبات رايج اش، بر منهج عدالت و شايستگي و تجربه و دانش نيست، شاغل اش را فقير مي کند اين چنين بنگاهي حتی اگر در آمد اش مکفي باشد( با کمک دولت و واگذاري بجاي ديون و خصولتي سازي) ، در نهايت به بنگاهي خواهد رسيد که ظريفت ايجاد ثروت حتی براي پرداخت حقوق کارکنانش را ندارد( نوع دوم) و بدين ترتيب، باز هم شاغل اش را فقير مي کند.

دردِ بنگاه نوع دوم( بي درآمدِ زيانده عموما فاسد) ظاهرا، با رشد اقتصادي بايد حل شود!( بنگاه نوع اول که در آمد داشت، منتهی مناسبات اش عادلانه نبود)_ اما ايا مي شود؟ ايا رشد اقتصادي، فساد اداري را_ هم_ بر مي اندازد؟آيا هر چه اين کيک( کيک اقتصاد کشور) بزرگتر شود، مناسبات اداري سازماني و بنگاهي _ هم_ عادلانه تر مي شوند؟ و ايا عادلانه شدن مناسبات اقتصادي مديوم و دغده ي علم اقتصاد بايد باشد؟ يا جامعه شناسي؟ يا سياست گذاري؟

****

در مطالب بعدی این بحث ها را ادامه می دهیم.

احمد خوشنودي

 

_ منابع :

1)جامعه شناسي فقر

2) مقالات دکتر مسعود نيلي

 

916050cookie-checkجامعه شناسی فقر در ایران(1)- پدیده ای بنام شاغلین فقیر!

Please rate this

0 1 2 3 4 5
1 نظر
  1. بی سرنوشت می گوید

    ما تو جامعه ای زندگی میکنیم که هیچ آینده ای برای یک فرد شاغل وجود نداره. وقتی می بینی زمان بازنشستگیت شده و پس اندازت رشد منفی داشته اون موقع ست که فکر میکنی ایکاش می مردی و این غمو تحمل نمیکردی.

نظرات بسته شده است.