پاییز, پاییز برگ ریز زیبا, با ترانه باران!
مخابرات ما – باران پاییزی, خنک و نرم,از آسمان پایی می آید! صورتت را به سوی آسمان می کنی تا شاید این باران بشوید همه چین و چروک های غمبار چهره ات را!
باران که می بارد به شعر پناه می بری! ناخودآگاه!
اما هیچ چیزی تو را آرام نمی کند! مگر یک خبر! ..
خودت را به دست نسیم ملایمی می سپاری که در لابلای قطره های باران راه باز می کند و به سمت چشمان نمناک تو می آید!
نم چشمان تو, از باران سرد آسمان است یا باران گرم چشم هایت!؟ … مهم نیست! .. مهم نیست! … مهم این است که تو آن را حس کرده ای! … این احساس بسیار زیباست!
****
دو سه عکس مهمان امروز شهر من مشهد باشید.از پنجره ساختمان نیمه بلندی بنام مخابرات! رو به سمت کوههای اطراف شهر!
بازنشسته می گوید
پیش 8 ساعت
با سلام خدمت سردبیر محترم وهمکاران وبازنشسته ها
بر اساس فصل چهارم حقوق ودستمزد وفوق العاده کارکنان شرکت مخابرات ایران مصوب ۱۳۸۹
ماده ۲۲ صفحات ۲۸ و۲۹ کمک هزینه های پرداختی بشرح فایل ذیل میباشد.
حداقل دستمزد قانونی سال ۱۳۹۷ مبلغ ۱۲۶۱۲۶۹ ریال میباشد.
فایل مربوط به رفاهیات ضمیمه میباشد.
بازنشسته می گوید
پیش 8 ساعت
با سلام خدمت سردبیر محترم وهمکاران وبازنشسته ها
بر اساس فصل چهارم حقوق ودستمزد وفوق العاده کارکنان شرکت مخابرات ایران مصوب ۱۳۸۹
ماده ۲۲ صفحات ۲۸ و۲۹ کمک هزینه های پرداختی بشرح فایل ذیل میباشد.
حداقل دستمزد قانونی سال ۱۳۹۷ مبلغ ۱۲۶۱۲۶۹ ریال میباشد.
فایل مربوط به رفاهیات ضمیمه میباشد.
با سلام
بفرموده وزیر محترم ارتباطات ومدیر عامل مخابرات ایران بایستی به بازنشسته ها پرداخت گردد.
پائیز واقعا زیباست مخصوصا تو جنگلهای مازندران .
کاش به میهمانی عکسها نبودم میهمان
کاش میرفتم به پا در آن کوی و خیابان
کاش آن مهر بجای خشم بود
کاش آن یار به قلبم چشم بود
در تمام عمر دوبار مشهد شدم
هر دوبارم خواندم و اشهد شدم
چشم،شاهد روی شه ایمان،که دید
قلب،از سینه ام رو به آسمان پرید
در خراسان آن شهنشاه کریم و شاه دین (ع)
من به تهران ، دور از ایشان ، بس غمین
ای رئوف نور حق و ای کریم ای رحیم
میطلب ما را به حق کل شش بیت نعیم
محمد حاصلی
مخابرات منطقه تهران
پاییز ، پاییز برگ ریز زیبا ، با ترانه باران
پاییز ، پاییز فصل رنگ آمیز، با ترانه باران
پاییز ، پاییزی با باران آهسته و ریز ریز
پاییز ، پاییزی با خاطراتی بس غم انگیز
پاییز چه می گوید به تو ای، دل تنها
پاییز میگوید که دیر شده ، ای یار بیا
دو قدم مانده به بهار است پاییز ما
یا گهی آخر کار است پاییز ما
چشم بربند به زیر باران سرد پاییزی قدمها را تند کن ، لبه پالتوی خود را برگردان و از تابستان درون آن ، چشمانت را به پاییز بدوز
پاییز حالت را افشا میکند ، اشکهای حسرت تابستان و بهارت را درمیاورد و ناله چون نفسی نیم خفته با آه بیرون میشود
این پاییز غم انگیز است ، سلطان سرزمین رنگها و رویش خاطرات گمنام و حس تنهایی سرد ، دل دل اشک و غلغل آرام آن
یا
پاییز حالت را افشا میکند ، دست در دست یار قدم ها در کار رفتن میان غوغای رنگ ، غوغای عصرهایی با بخار لبو بر بساط پیرمردی با لپها قرمز ،برگها چون تابلو فرشی از نقاش باد و باران بر زمین گسترده اند و رنگها تو را بیاد اولین جعبه مداد رنگی کودکی می اندازد ، کودکی سر بر میآورد و هم تو و هم او یعنی شما دو عاشق پاییزی قدم را تند میکنید بسوی خانه گرم کودکیتان ، بسوی بهار